گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظام قاری

بهنگام خفتن یکی پیش بند

گریزاند ایلچی یلمه زبند

گرفتند پیراهنی در طریق

که باید بدادن بدست رفیق

بگفتا مرا خود نماندست جان

زدست شکنج ولت گازران

من از یلمه بودم همیشه بتنگ

گذشتی همی روز نامم بننگ