نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۱۱ - در گریختن ایلچی از بند صوف بهنگام خفتن یکی پیش بند گریزاند ایلچی یلمه زبند گرفتند پیراهنی در طریق که باید بدادن بدست رفیق بگفتا مرا خود نماندست جان زدست شکنج ولت گازران من از یلمه بودم همیشه بتنگ گذشتی همی روز نامم بننگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.