گنجور

 
 
 
مجد همگر

اقبال همائی ست در این کاخ فراخ

گستاخ پرنده هر دم از شاخ به شاخ

در کاخ به اقبال چه باشی گستاخ

کاین هر دو چو قلب شد نه اقبال و نه کاخ

فضولی

ای دل بگذر ز تنگنای این کاخ

آهنگ فنا کن که فضاییست فراخ

مگذار که در حدیقه تنگ چنین

نخل املت هر طرف اندازد شاخ

قدسی مشهدی

کرد آن که کشید طرح دنیای فراخ

از عشق و خرد، بنای این دیرین کاخ

گر شاخ نباشد، به چه افزاید اصل؟

ور اصل نباشد، ز کجا روید شاخ؟

حزین لاهیجی

با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ

در دیدهٔ ما یکی بود گلخن و کاخ

ما سینه زنیم بر در و بام قفس

چندان که پرد مرغ چمن شاخ به شاخ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه