گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غالب دهلوی

خیز و بیراهه روی را سر راهی دریاب

شورش افزا نگه حوصله کاهی دریاب

عالم آیینه رازست چه پیدا چه نهان

تاب اندیشه نداری به نگاهی دریاب

گر به معنی نرسی جلوه صورت چه کم ست

خم زلف و شکن طرف کلاهی دریاب

غم افسردگیم سوخت کجایی ای شوق

نفسم را به پرافشانی آهی دریاب

بر توانایی ناز تو گواهیم ز عجز

تاب بیجاده به جذب پر کاهی دریاب

تا چه ها آینه حسرت دیدار توایم

جلوه بر خود کن و ما را به نگاهی دریاب

تو در آغوشی و دست و دلم از کار شده

تشنه بی دلو و رسن بر سر چاهی دریاب

داغ ناکامی حسرت بود آیینه وصل

شب روشن طلبی روز سیاهی دریاب

فرصت از کف مده و وقت غنیمت پندار

نیست گر صبح بهاری شب ماهی دریاب

غالب و کشمکش بیم و امیدش هیهات

یا به تیغی بکش و یا به نگاهی دریاب