سوخت جگر تا کجا رنج چکیدن دهیم
رنگ شو ای خون گرم تا به پریدن دهیم
عرصه شوق تو را مشت غباریم ما
تن چو بریزد ز هم هم به تپیدن دهیم
جلوه غلط کرده اند رخ بگشا تا ز مهر
ذره و پروانه را مژده دیدن دهیم
سبزه ما در عدم تشنه برق بلاست
در ره سیل بهار شرح دمیدن دهیم
بو که به مستی زنیم بر سر و دستار گل
تا می گلفام را مزد رسیدن دهیم
بر اثر کوهکن ناله فرستاده ایم
تا جگر سنگ را ذوق دریدن دهیم
شیوه تسلیم ما بوده تواضع طلب
در خم محراب تیغ تن به خمیدن دهیم
دامن از آلودگی سخت گران گشته است
وه که درآرد ز پا به که به چیدن دهیم
خیز که راز درون در جگر نی دمیم
ناله خود را ز خویش داد شنیدن دهیم
غالب از اوراق ما نقش ظهوری دمید
سرمه حیرت کشیم دیده به دیدن دهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکوهٔ اسباب چند، دل به رمیدن دهیم
دامن اگر شد بلند گریه به چیدن دهیم
درد سر ما و من سخت مکرر شدهست
حرف فراموشیی یاد شنیدن دهیم
عبرت این انجمن خورد سراپای ما
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.