گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غالب دهلوی

بر لب یا علی سرای باده روانه کرده ایم

مشرب حق گزیده ایم عیش مغانه کرده ایم

در رهت از پگه روان پیشتریم یک قدم

حکم دوگانه داده ای ساز سه گانه کرده ایم

بو که به حشو بشنوی قصه ما و مدعی

تازه ز رویداد شهر طرح فسانه کرده ایم

رغم رقیب یک طرف کوری چشم خویشتن

ناوک غمزه ترا دیده نشانه کرده ایم

باده به وام خورده و زر به قمار باخته

وه که ز هر چه ناسزاست هم به سزا نه کرده ایم

ناله به لب شکسته ایم داغ به دل نهفته ایم

دولتیان ممسکیم زر به خزانه کرده ایم

تا به چه مایه سر کنیم ناله به عذر بی غمی

از نفس آنچه داشتیم صرف ترانه کرده ایم

خار ز جاده بازچین سنگ به گوشه درفگن

در سر ره گرفتنش ترک بهانه کرده ایم

ناخن غصه تیز شد دل به ستیزه خو گرفت

تا به خود اوفتاده ایم از تو کرانه کرده ایم

غالب از آن که خیر و شر جز به قضا نبوده است

کار جهان ز پردلی بی خبرانه کرده ایم