گنجور

 
غالب دهلوی

آسمان بلند را میرم

ابر کحلی پرند را میرم

می فریبد مرا به بازیچه

دل زار و نژند را میرم

شوری اشک در نظر خوارست

تلخی زهرخند را میرم

شحنه مدح حضرت اعلی است

سخن دلپسند را میرم

سر راهش نشستنم هوس ست

خاک پای سمند را میرم

ره نشین ویم زهی توقیری

طالع ارجمند را میرم

جذب الفت به سوی وی کشدم

این نوآیین کمند را میرم

می کند رخنه در جگر غم هجر

این جگر در کلند را میرم

شاعرم منشیم ظریف و شریف

این اضافات چند را میرم

وایه جوید ز حضرت اعلی

غالب مستمند را میرم