گنجور

 
غالب دهلوی

ای کرده غرقم بی خبر شو زین نشان‌ها یک طرف

رختم به ساحل یک طرف شستم به دریا یک طرف

از عشق و حسن ما و تو با همدگر در گفتگو

خسرو به مجنون یک طرف شیرین به لیلا یک طرف

تا دل به دنیا داده ام در کشمکش افتاده ام

اندوه فرصت یک طرف ذوق تماشا یک طرف

ای بسته در بزم اثر بر غارت هوشم کمر

مطرب به الحان یک طرف ساقی به صهبا یک طرف

خارافگنان در راه من ترسان ز برق آه من

طفلان نادان یک طرف پیران دانا یک طرف

وامانده در راه وفا از بیخودی ها جابجا

نقدم به منزل یک طرف رختم به صحرا یک طرف

با دیده و دل از دو سو ماندم به بند غم فرو

اندوه پنهان یک طرف آشوب پیدا یک طرف

هم مهر دارد هم حیا بر نعشم آریدش چرا؟

خویشان به شیون یک طرف خصمان به غوغا یک طرف

ای آینه پیش نظر مستانه بر خود جلوه گر

رحمی به جان خویش کن غمخواری ما یک طرف

غالب چه تسکینم دهی در هجر آن سرو سهی

رشک رقیبم می‌کشد فرط تمنا یک طرف

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode