دل در غمش بسوز که جان میدهد عوض
ور جان دهی غمی به از آن میدهد عوض
فارغ مشو ز دوست به می در ریاض خلد
از ما گرفت آنچه همان میدهد عوض
داغم از آن حریف که چون خانمان بسوخت
چشمی به سوی در نگران میدهد عوض
سرمایه خرد به جنون ده که این کریم
یک سود را هزار یان میدهد عوض
نبود سخنسرایی ما رایگان که دوست
دل میبرد ز ما و زبان میدهد عوض
از هرچه نقش وهم و گمان است در گذر
کو خود برون ز وهم و گمان میدهد عوض
آن را که نیستی نظر از ماه و مشتری
چشم سهیل و زهرهفشان میدهد عوض
نازم به دست سبحهشماری که عاقبت
شوقش کف پیالهستان میدهد عوض
آه از غمش که چون ز دل آرام میبرد
ناسازیی ز همنفسان میدهد عوض
پاداش هر وفا به جفای دگر کند
غالب ببین که دوست چه سان میدهد عوض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.