گنجور

 
غالب دهلوی

به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر

به کوی خویشتن آن نعش بی کفن یاد آر

من آن نیم که ز مرگم جهان به هم نخورد

فغان زاهد و فریاد برهمن یاد آر

به بام و در ز هجوم جوان و پیر بگوی

به کوی و برزن از اندوه مرد و زن یاد آر

به ساز ناله گروهی ز اهل دل دریاب

به بند مرثیه جمعی ز اهل فن یاد آر

ملال خلق و نشاط رقیب در همه حال

غریو خویش به تحسین تیغ زن یاد آر

به خود شمار وفاهای من ز مردم پرس

به من حساب جفاهای خویشتن یاد آر

چه دید جان من از چشم پرخمار بگوی

چه رفت بر سرم از زلف پرشکن یاد آر

خروش و زاری من در سیاهی شب زلف

دم فتادن دل در چه ذقن یاد آر

بسنج تا ز تو بر من در آن محل چه گذشت

نخوانده آمدن من در انجمن یاد آر

ز من پس از دو سه تسلیم یک نگه وانگه

ز خود پس از دو سه دشنام یک سخن یاد آر

هزار خسته و رنجور در جهان داری

یکی ز غالب رنجور خسته تن یاد آر