گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غالب دهلوی

پروا اگر از عربده دوش نکردند

امشب چه خطر بود که می نوش نکردند

در تیغ زدن منت بسیار نهادند

بردند سر از دوش و سبکدوش نکردند

از تیرگی طره شبرنگ نظرها

پرواز در آن صبح بناگوش نکردند

داغ دل ما شعله فشان ماند به پیری

این شمع شب آخر شد و خاموش نکردند

روزی که به می زور و به نی شور نهفتند

اندیشه به کار خرد و هوش نکردند

گر داغ نهادند وگر درد فزودند

نازم که به هنگامه فراموش نکردند

خون می خورم از حسن که این گنج روان را

در کار تهیدستی آغوش نکردند

اکنون خطری نیست که تا پر نشد از دل

خود چاه زنخدان تو خس پوش نکردند

گر خود به غلامی نپذیرند گدا باش

بر در بزن آن حلقه که در گوش نکردند

غالب ز تو آن باده که خود گفت نظیری

«در کاسه ما باده سرجوش نکردند»

 
 
 
نظیری نیشابوری

ما روزه ازین مائده بر خشک گشادیم

در کاسه ما جرعه سر جوش نکردند

غالب دهلوی

همین شعر » بیت ۱۰

غالب ز تو آن باده که خود گفت نظیری

«در کاسه ما باده سرجوش نکردند»

نظیری نیشابوری

افسانه شیرین مرا گوش نکردند

صد تلخ چشیدم شکری نوش نکردند

یک خرده گرفتند پس از نکته بسیار

گشتیم فراموش و فراموش نکردند

ما روزه ازین مائده بر خشک گشادیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه