گنجور

 
غالب دهلوی

باید ز می هر آینه پرهیز گفته‌اند

آری دروغ مصلحت‌آمیز گفته‌اند

فصلی هم از حکایت شیرین شمرده‌ایم

آن قصه شکر که به پرویز گفته‌اند

خون ریختن به کوی تو کردار چشم ماست

مردم ترا برای چه خونریز گفته‌اند؟

گویم ز سوز سینه و گوید که این همه

تا خود نگشته آتش دل تیز گفته‌اند

نشکفت دل ز باد تو گویی دروغ بود

از نوبهار آنچه به پاییز گفته‌اند

انداخت خار در ره و انداز خوانده‌اند

انگیخت گرد فتنه و انگیز گفته‌اند

گفتا سخن ز بی‌سر و پایان نه زیرکی‌ست

با قیس ره نوردی شبدیز گفته‌اند

نازی به صد مضایقه عجزی به صد خوشی

گر از تو گفته‌اند ز ما نیز گفته‌اند

غالب ترا به دیر مسلمان شمرده‌اند

آری دروغ مصلحت‌آمیز گفته‌اند