گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قائم مقام فراهانی

جلایر! گر توانی کرد، کاری

اگر تو لؤلؤ شهوار داری

نیاری از چه این لؤلؤ به بازار

که نیکو مشتری داری خریدار

نثار رهگذار شاه کن زود

متاع تو همیشه هست محمود

دعا بر ولیعهد شهنشاه

که او زآغاز بودی لایق گاه

شها عرضی جلایر می‌نماید

که از دل غم رود شادی بیاید

مِهین فرزند دولت شاه مغفور

شده چندان ز الطاف تو مسرور

کنون امرم نموده ای جلایر

چرا اشفاق شه را پای تا سر

نکردی نظم از چه مرحمت‌هاش

خفا از چه بماند سازیش فاش

به من چندان در رحمت گشوده

میان همگنانش بس ستوده

شمرده بنده‌ای از بندگانش

روا باشد که بوسم آستانش

نکرده خدمتی مقبولش افتاد

روا باشد که جان در راه او داد

ندارم گوهری لایق به کارش

مگر سر هست مقدور نثارش

اگر بگذشت بر من روزگاری

به غفلت در میان خوار و زاری

بحمدالله که بَختم گشت بیدار

ز خواب غفلت و شب‌های بسیار

زمان غم به سر شد دور شادی

بیاید دست اکنون هر مرادی

شدم از بندگان حضرت او

کند قابل خدا بر خدمت او

پدر گر رفته از این دار فانی

وجود شاه بادا جاودانی

مرا هم باب و هم مولا و سرور

به درگاهش کمین هستم ز چاکر

شهنشاه بلند اختر بدو داد

بر او باب عراقین جمله بگشاد

چو بعضی ملک آذربایجانش

بشد از دست و گم شد از مکانش

محال کرمشاهان را عوض داد

ولیعهدش بکرد و خاطرش شاد