صباح عید که شد باغ و راغ عطرآمیز
طرب به مجمرهٔ روح گشت عنبربیز
ز چاه دلو برون شد دو اسبه یوسف مهر
به رغم اخوان در مصر چرخ گشت عزیز
سحاب گشت ز تقطیر ژاله گوهربار
نسیم شد ز مسامات ابر بحرانگیز
به چنگ مطرب خوش نغمهساز عشرتساز
به دست ساقی گلچهره جام می لبریز
هم از ترنم آن گوش هوش لحن آموز
هم از ترشح این ذوق عقل عیشآمیز
زمین چو دکهٔ صباغ گشته رنگارنگ
هوا چو طبلهٔ عطار گشته عنبربیز
دمن ز رنگ شقاق چنانکه عرصهٔ جنگ
ز خون خصم ملکزادهٔ پلنگآویز
ابوالشجاع حسن شه که از نهگ حسام
هزار دجلهٔ خون آورد به دشت ستیز
تهمتنیکه ز الماسگون بلارک او
هنوز عرصهٔ کافردزست مرجانخیز
ز خاک دشت و غار و ز نشر خون عدوش
گیاه سرخ دمد تا به روز رستاخیز
ز رمح خطی او مصر و شام در زنهار
ز تیغ طوسی او هند و روم در پرهیز
فنای خوشهٔ بخل از چه از نوایر جود
بلای خرمن عمر از چه از بلارک تیز
زمان عدل وی و جور باد در چنبر
زمین ملک وی و خوف آب در پرویز
بهگاه بزم هوا خواه بذل او قاآن
به روز رزم لگدکوب قهر او چنگیز
به نزد شوکت او چرخ در حساب طسوج
به نزد همت او بحر در شمار قفیز
زهی ز شکّر شکرت مذاق جان شیرینا
چنانکه از شکرافشانی شکر پرویز
تو سنجری و تو را تاج آفتاب افسر
تو خسروی و تو را خنگ آسمان شبدیز
ز خون خصم چهکاریزهاکه جاری شد
ز بحر تیغ نهنگافکن تو درکاریز
ز خنجر تو چنان کار دین گرفته طراز
که کعبه حسرت اسلام دارد از پاریز
سمند عزم تو را حلقهٔ هلال رکاب
عروس بخت تو را ملک روزگار جهیز
شکفتهرویی تو شکر آورد ز شرنگ
ترشجبینی تو حصرم آورد ز مویز
هر آنکه رخت به رضوانکشد ز درگه تو
چنان بودکه به بتخانه رو نهد ز حجیز
ز خنجر تو شود فتنه از جهان زایل
بدان مثابهکه رفع صدع از گشنیز
به غیر سبزهی تیغت که سرخروست ز خون
کسی ندیده شقایق برآید از شملیز
دلت به گاه کرامت محیط لؤلؤزای
کفت به وقت سخاوت سحابگوهرریز
به عزم سیر ثریا اگر ز عرصهٔ خاک
زند به پهلوی یکران تیزتک مهمیز
ز چار چنبر نعلش به نیم لحظه کند
فلک ملاحظه چار بدر در پرویز
دو هفته بیش که از اهتزاز باد بهار
هوای باغ شود مشکبیز و عطرآمیز
بهطیش جیش خزان اوج فوجموج سحاب
بدان صفتکه به خوارزم لشکر چنگیز
به سوی ملک ملکشه ز طوس موکب شاه
نهاد رو چو الب ارسلان به عزم ستیز
وزان سپس سوی ترشیز باره راند چنانک
به ملک فارس اتابک به شهر مصر عزیز
شد از حلاوت الطاف شه ز شوری بخت
مذاق خصم ترشروی تلخ در ترشیز
به فتح بارهٔ تربت دوباره بارهٔ شاه
ز خاک ملگ نشابورگشبگردانگیز
کنون نوید بشارت رسد ز هاتف غیب
که ناگزیر عدو رو نهد به راهگریز
هماره تا که بم و زیر چنگ و بربط را
گذر بود به نشابور و زابل و نیریز
به زیر حکم تو بادا مخالفان را سر
ز مرز و بوم هری تا به ساحت خرخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیباییهای بهار و نشاط طبیعت در عید صحبت میکند. شاعر با استفاده از توصیفات زیبا، حال و هوای باغها و گلها را به تصویر میکشد و به شادیای که در دلها وجود دارد اشاره میکند. همچنین، به نبردها و دلاوریهای ابوالشجاع حسن که از سلاله ی حسام است، پرداخته و این مبارزات را با زیبایی طبیعت و عید نوروز در هم میآمیزد. در نهایت، شاعر نوید پیروزی و فتح بر دشمنان را میدهد و موجودیت طبیعت و زیباییهای زندگی را به عنوان نشانههایی از برکت و خوشبختی میستاید.
هوش مصنوعی: روز عید که فرارسید، باغ و باغچه پر از عطر و شادی شد و روح انسان را به طرب و سرور آورد.
هوش مصنوعی: یوسف از چاهی که در آن افتاده بود، با کمک دو اسب بیرون آمد و به رغم حسد برادرانش در مصر، مقام و عزت والایی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: ابرها بهخاطر ریزش دانههای شبنمی به شکل ابرهای زیبا درآمدند و نسیم با لطافت از بین آنها به وزش درآمد.
هوش مصنوعی: با موسیقی دلنشین و خوشایند طربساز، از دست ساقی زیبارو جام مینوشی پر کن و لحظات خوشی را سپری کن.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هم از زیبایی و آهنگ دلنشین آنچه میشنویم لذت میبریم و هم از خلاقیت و ذوقی که در ذهن ما به وجود میآید، شادی و سرور میچشیم. در واقع، ارتباط و تداخل میان صدا و فکر، احساس خوشایندی را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: زمین به رنگهای متنوع و زیبا درآمده است، مانند فروشگاهی که رنگهای مختلفی دارد. هوا نیز شبیه به طبل عطار شده و بوی خوش عطر را پخش میکند.
هوش مصنوعی: دمن به رنگی شبیه به صحنهٔ نبرد، پر از خون دشمنان، به تصویر کشیده شده است. این رنگ و تصویر، یادآور جنگ و کشمکشهایی است که در آن پادشاه زادهای با شکوه و قدرت حضور دارد.
هوش مصنوعی: ابوالشجاع حسن، جنگجوی بزرگ، مانند قهرمانی که هزاران دجله پرخون را به میدان جنگ میآورد، در ستیز و نبرد حاضر میشود.
هوش مصنوعی: تو مرا به تهمت زدن متهم میکنی، در حالی که زیبایی او مانند الماس است و هنوز به من نشان نداده که از کجا میآید.
هوش مصنوعی: از خاک دشت و غار و خون جنگجویان، گیاه سرخ از زیر خاک به سوی آسمان میروید تا روز قیامت به وجود آید.
هوش مصنوعی: از تیر خطی که او دارد، مصر و شام در امان هستند و از تیغ زبر او، هند و روم نیز خود را محفوظ نگه میدارند.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity به زندگی و خوشحالی میافزاید و در مقابل، حسد و بخل به نابودی و زوال میانجامد. در واقع، حاکمیت بخشش در زندگی، عمر را پربارتر و ارزشمندتر میکند، در حالی که داشتن روحیه بخل و حسد، به مشکلات و رنجهای گوناگون منجر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت و ستم در زمین حکمفرماست، سلطنت او و ترس از آب در دوران پرویز برقرار است.
هوش مصنوعی: در زمان جشن و شادی، هواخواهانش با محبت و راحتی از او پذیرایی میکنند، اما در زمان جنگ و نبرد، او به شدت قهر و خشمگین است و مانند چنگیز، دشمنان را به سختی شکست میدهد.
هوش مصنوعی: در حضور عظمت و شکوه او، گردونه فلک به عنوان یک چیز ناچیز به حساب میآید و در مقایسه با اراده و همت او، دریا نیز تنها به مثابه واحدی کوچک در نظر گرفته میشود.
هوش مصنوعی: چه زیبا و دلپذیر است طعم جان که از شیرینی شکر ایجاد میشود، همانطور که شکرپاشی پرویز لذتبخش و خوشایند است.
هوش مصنوعی: تو مانند یک پرنده زیبا و سرشار از زیبایی هستی که بر روی سرت تاجی از نور خورشید میدرخشد. تو در مقام پادشاهی قرار داری و آسمان نیز تو را با زیبایی خاصی مینگرد.
هوش مصنوعی: از خون دشمن چه دریایی از خون که از تیغ بزرگ تو به راه افتاده است.
هوش مصنوعی: تأثیر خنجر تو به قدری عمیق و مهم شده که اصول دین را تحت تأثیر قرار داده و حتی کعبه، که نماد اسلام است، به خاطر این وضعیت حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: عزم و ارادهات مانند سمند قوی و پرتوان است و تو به مانند عروسی با خوشبختیات در حال دریافت هدیههای زندگی هستی.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و دلفریب تو، مانند شکر شیرین است و از تلخی نگاه تنگنظر تو، مانند انگور ترش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که با نیت خالص به دنیای خوشبختی و آرامش برود، مانند کسی است که به جایگاه بتها برود و از نجاست و ناپاکی دوری کند.
هوش مصنوعی: از خنجر تو، فتنهها از دنیا برطرف میشود، همانطور که با از بین بردن علف هرز، مشکل را حل میکنیم.
هوش مصنوعی: غیر از سبزهی تیغ تو که به خاطر خون کسی سرخرو است، کسی شقایق را از خاکزار نمیبیند.
هوش مصنوعی: در زمانی که رحمت و بزرگواری حکمفرماست، دل تو مانند دریاهای پر از مروارید است و در لحظههایی که سخاوت نمایان میشود، مانند ابری است که جواهرهای انفاق و بخشش را نثار میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به سمت ستارهها حرکت کند و از دنیای خاکی خود خارج شود، باید عزم و ارادهٔ قوی داشته باشد و با شجاعت و سرعت، به پیش برود.
هوش مصنوعی: فلک در کمترین زمان ممکن میتواند بر سر راه ملاحظه کند و به موقعیتهای مختلفی توجه کند، درست مثل چرخش نعل اسب که به سرعت تغییر میکند. این اشاره به قدرت و سرعت تغییرات در زندگی دارد.
هوش مصنوعی: دو هفته پیش، وقتی که بادهای بهاری وزیدن گرفت و هوای باغ به عطر و بوی خوش مشکی و گلها آمیخته شد، حال و هوایی دلپذیر در فضا حاکم شد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صحنهای در طبیعت و تأثیرات آن بر انسانها میپردازد. در آن، به وضوح از زیبایی و قدرت طبیعت صحبت میشود که مانند امواج دریا به اوج میرسد و به طرز شگفتانگیزی بر سرزمینها و زندگیها تأثیر میگذارد. بهویژه اشاره به قدرت و هجوم لشکر چنگیز، ضمن بیان طبیعت، به یادآوری تاریخ و تلخیهای آن نیز میانجامد. به طور کلی، این بیت به تأثیرات عظیم و گاه تخریب کننده طبیعت و تاریخ بر زندگی انسانها میپردازد.
هوش مصنوعی: از طوس، کاروان شاه به سمت سرزمین پادشاهی حرکت کرد، مانند بلخ ارسلان که با ارادهای قوی برای نبرد آماده میشود.
هوش مصنوعی: سپس به سوی ترشیز حرکت کرد، بهگونهای که مانند اتابک در سرزمین فارس به شهر مصر عزیز رسید.
هوش مصنوعی: از لطفها و محبتهای شاه، طعم زندگی حریفان به تلخی گرایید و خوشی از کامشان رفت.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت اشاره به فتح و پیروزی باشد، به همراه حسرتی نسبت به خاک و میراث تاریخی. همچنین به تشویش و بیقراری اشاره دارد که میتواند نشاندهنده احساسات عمیق و دلنگرانیها باشد. بهطور کلی میتوان گفت که مضمون شعر در مورد بازگشت به ریشهها و ارزشهای تاریخی و فرهنگی است.
هوش مصنوعی: اکنون خبری خوش از سوی عالم غیب به ما میرسد که دشمن ناچار است به سوی راه فرار برود.
هوش مصنوعی: همیشه و در هر زمانی که موسیقی و نواها در حال جریان و پخش باشد، در مکانهای مختلفی مثل نشابور، زابل و نیریز وجود دارد.
هوش مصنوعی: مخالفان تو باید از مرز و سرزمین خود دور باشند تا نتوانند به جایی که تو در آن قرار داری نزدیک شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.