گنجور

 
کمال خجندی

درد تو به از دواست ای دوست

اندوه تو جانفزاست ای دوست

دریوزه گر در تو از تو

جز درد و بلا نخواست ای دوست

با آنکه ز مفلسی ندارم

چیزی که ترا سزاست ای دوست

پیش نو نهم دو چشم روشن

گریم نظر مناست ای دوست

گفتی کشمت ولی روا نیست

اگر دوست کشد رواست ای دوست

دل هرچه به ومن قامتت گفت

آورد خدای راست ای دوست

کردم به قد تو این غزل راست

بنویس کمال راست ای دوست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode