بدل گفتم سوی دلبر نشان ده
نشانی سوی عیش جاودان ده
نشان گفتا سوی او عشق و مستی است
حجاب خود خودی ترک همان ده
شدم نا بر در میخانه عشق
که مسکینم مرا می رایگان ده
نخستم کن توانائی کشیدن
توانا چون شدم تا میتوان ده
روانم جفت کن با دختر زر
بطاق ابروی پیر مغان ده
بچشمم مست ساقی کرد اشارت
که یکساغر بدین بی خان و مان ده
گرفتم ساغری از وی کشیدم
بگفتم یا رب از خویشم امان ده
بگفتا گر امان خواهی چو مردان
طلاق این جهان و آنجهان ده
چوفیض از هر دو عالم رو بگردان
بحق رو آر و ترک این و آن ده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه بخشیده بود و بر فشانده
به خورد و داد کام خویش رانده
ز هر مقراضه کو چون صبح رانده
عدو چون میخ در مقراض مانده
ز بس کز دیده او خوناب رانده
ز خون و آب در گرداب مانده
روانی ناوک غم درنشانده
وجودی در عدم راهی نمانده
زن و مرد اندران حیران بمانده
ز دست مرد و زن دلها ستانده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.