صد شکر که خاک طینتم یافت شرف
افتاد مرا دامن اقبال بکف
هر کس که نظری ز شاه اقلیمی یافت
من فیض نظر یافتم از شاه نجف
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
صد شکر که خاک طینتم یافت شرف
افتاد مرا دامن اقبال بکف
هر کس که نظری ز شاه اقلیمی یافت
من فیض نظر یافتم از شاه نجف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگذر به چمن موسم گل جام به کف
تا رخ نهد آفتاب عیشت به شرف
بنگر تو به نرگس ار ندیدی که بود
پیرامن آفتاب پروین زده صف
ای ذات شریفت گهر دُرج شرف
بحری چو کفت جهان نیاورده بکف
گفتم که شریفتر خرد گفت خموش
سادات شریفند و معینست اشرف
ای قتل مرا کشیده مژگانت صف
هر تیری ازان جان مرا کرده هدف
جز آنکه دران ورطه شود عمر تلف
زان صف نتوان رفت برون هیچ طرف
علم و ادبست مایه عز و شرف
گوهر که نباشد چه گشاید ز صدف
تا فرصت کار هست بی کار مباش
مپسند که بیهوده شود عمر تلف
ای در ولایت ترا کعبه صدف
معراج تو دوش فخر عالم ز شرف
از مولدتو قبله عالم کعبه است
وز مرقد تست قبله کعبه نجف
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.