در دل لاله غمت آتش سودا انداخت
شمع را آتش سودای تو از پا انداخت
یافت از نکهت زلف تو خبر آهوی چین
نافه مشک خود از شرم بصحرا انداخت
تا ز دیدار تو مانع نشود چشم پرآب
خواب را در نظرم کشت بدریا انداخت
رشک رخسار تو زد بتکده ها را بر هم
آه من غلغله در گوش مسیحا انداخت
برگشادی بسخن صد گرهم چون سبحه
عقد دندان تو بر رشته تقوا انداخت
خواست آزار خود از ناوک آهم گردون
که غم عشق توام بر دل شیدا انداخت
سرورا از نظر انداخت فضولی چون ما
یک نظر هر که بر آن قامت رعنا انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.