هرگز نظر به بی سر و پایی نمی کنی
کاو را هلاک تیر بلایی نمی کنی
گرچه طبیب خسته دلانی چه فایده
مردیم ما ز درد دوایی نمی کنی
تو پادشاه کشور حسنی ولی چه سود
رحمی بحال هیچ گدایی نمی کنی
صد عهد می کنی که وفایی کنی بما
اما بهیچ عهد وفایی نمی کنی
دینی نمانده است که چشمت نبرده است
کس را نمی کشی که غزایی نمی کنی
تیر جفا که می زنی از غمزه بر دلم
عین خطاست گرچه خطایی نمی کنی
غیر از وفا شها ز فضولی چه دیده
کاو را تو مدتیست جفایی نمی کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.