تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون
درد عشق او ز جان من نمی آید برون
دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است
اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون
نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است
اینچنین سروی ز هر گلشن نمی آید برون
گر بگلزاری در آیی تیغ بر کف ز انفعال
گل نمی روید دگر سوسن نمی آید برون
با تبسم می کشم گفتی مرا هر دم ز غم
چون نمیرم زین ادا کشتن نمی آید برون
لب ز شرح سوز دل بستیم و جای حیرت است
سوخت خانه دودی از روزن نمی آید برون
گر فضولی ترک عشق دوست گیرد دور نیست
چون کند از عهده دشمن نمی آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.