گنجور

 
فضولی

گوش بر قول رقیبان بداندیش مکن

جور بر عاشق سودا زده خویش مکن

بیش ازین نیست مرا تاب جفاکاری تو

ای جفاکار جفاکاری ازین بیش مکن

نیستم من به همان حال که بودم زین پیش

تو همان جور که می کردی ازین پیش مکن

پادشاهی ز تو خوش نیست ستم بر درویش

رحم پیش آر ستم بر من درویش مکن

حذر از آه دل ریش کن از بهر خدا

خویش را مایل آزار دل ریش مکن

زندگی بهر چه باید چو مرا می گویند

می مخور ذوق مبین کام مزن عیش مکن

در یکی جو ز یکی خواه فضولی مقصد

نقد دین صرف ره هر بت بدکیش مکن