گنجور

 
فضولی

پنهان غم دلم ز تو ای جان نمی کنم

من عاشق توام ز تو پنهان نمی کنم

تا داغ عشق یار نبیند بسینه ام

پیش رقیب چاک گریبان نمی کنم

گر در مصیبتم نکند گریه دم بدم

هرگز نظر بدیده گریان نمی کنم

اوراست لحظه لحظه بمن التفات لیک

من بی خودم ملاحظه آن نمی کنم

گویند جان نداده باو ترک عشق کن

این کار مشکل است من آسان نمی کنم

دل را بترک عشق نصیحت نمی دهم

کس را ز کار خیر پشیمان نمی کنم

دارم بذوق وصل فضولی امیدها

اندیشه ز محنت هجران نمی کنم