جفاکار است و خونریز آن بت بیدرد میدانم
ز رنگ کار او با من چه خواهد کرد میدانم
چه حاجت شرح بیداد زلیخا پرسم از یوسف
چو او در عاشقی مردست یا نامرد میدانم
زده بر آتش دل سیل خوناب جگر آبی
من احوال درونم را ز آه سرد میدانم
زمانی از غم مشکینغزالان نیستم خالی
طریق سیر مجنون بیابانگرد میدانم
نمیخواهم به سیل اشک شویم چهرهٔ خود را
ز جولان که دارد چهرهام این گرد میدانم
چو دل بر تیر مژگان و کمان ابرویش بستم
چه خواهد آمدن بر جانِ غمپرورد میدانم
فضولی راز خود در عاشقی از من نهان کردی
ندانستی ز اشک آل و روی زرد میدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد میدانم
چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد میدانم
یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد میدانم
به یک غمزه جگر خستی پس آتش اندر او بستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.