گنجور

 
فضولی

عهد کردم که دیگر بیهده کاری نکنم

سوی خوبان جفا پیشه گذاری نکنم

کردم از عشق بتان توبه چه خواهد بودن

غایتش این که دگر ناله زاری نکنم

چند بیداد رقیبان بداندیش کشم

به از آن نیست که میلی بنگاری نکنم

تا بکی زحمت اغیار کشم می خواهم

بعد ازین آرزوی صحبت یاری نکنم

بکناری کشم از صحبت رندان خود را

ز بتان آرزوی بوس و کناری نکنم

مرهم داغ دل از فیض فراغت سازم

هوس عاشقی لاله عذاری نکنم

بعد ازین مصلحت اینست که کنجی گیرم

چو فضولی هوس باغ و بهاری نکنم