گهی که در غم آن گلعذار میگریم
به صورت ناله چو ابر بهار میگریم
ز چرخ میگذرد هایهای گریه من
شبی که بیمَهِ خود زار زار میگریم
چه سود منع من ای همنشین چو میدانی
که بیقرارم و بیاختیار میگریم
مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب
مگو که از کمی لطف یار میگریم
چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود
ازین که شب همهشب شمعوار میگریم
چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال
ز جانگدازی شبهای تار میگریم
ز روزگار فضولی شکایتی دارم
عجب مدار که از روزگار میگریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منِ غریب که در هجر یار میگریم
همینشینم و تنها و زار میگریم
ز سوز گریه من جان خلق میسوزد
بدین صفت که منِ سوگوار میگریم
اگر چو شمع بمیرم به روز غم چه عجب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.