گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم

به صورت ناله چو ابر بهار می‌گریم

ز چرخ می‌گذرد های‌های گریه من

شبی که بی‌مَهِ خود زار زار می‌گریم

چه سود منع من ای هم‌نشین چو می‌دانی

که بی‌قرارم و بی‌اختیار می‌گریم

مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب

مگو که از کمی لطف یار می‌گریم

چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود

ازین که شب همه‌شب شمع‌وار می‌گریم

چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال

ز جان‌گدازی شب‌های تار می‌گریم

ز روزگار فضولی شکایتی دارم

عجب مدار که از روزگار می‌گریم