از او پرسید سرّ آن دهان را، من نمیدانم
خدا میداند این سر نهان را، من نمیدانم
به جان نظارهٔ او میکنم از دیده مستغنی
حیات من به درد اوست جان را من نمیدانم
رقیب از مهربانیهای آن بت میزند لافی
دروغست این مگر رسم بتان را من نمیدانم؟
چگونه شمع همرازم بود شبهای تنهایی
که گرد آرد زبانی آن زبان را من نمیدانم
مپرس ای همنشین آیین ارباب ریا از من
جمیع خلق میدانند آن را، من نمیدانم
مکن در ترک جام و میل تقوی عیب من ساقی
تو میدانی بد و نیک جهان را، من نمیدانم
فضولی گر همیخواهی که باشم با تو هممشرب
تو خود بنما ره کوی مغان را، من نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.