می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم
کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم
از سر کویت سفر نوعیست از دیوانگی
این قدر من هم بکوی عقل راهی می برم
از ملامت چون رهم کز ناله هرجا می روم
بر گرفتاری خود با خود گواهی می برم
کی توانم بر زبان آورد نام دوریت
من که صد فیض از رخت در هر نگاهی می برم
گر برد ذوق وصالت از دل من دور نیست
این که رشکی از رقیبان تو گاهی می برم
دل ز بویت دیده از رویت سروری داشتند
می روم حالا پر از اشکی و آهی می برم
گر کنم میخانه را منزل فضولی دور نیست
چون کنم از بیم غم آنجا پناهی می برم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.