سرو نازم نشد آگه ز نیازم چه کنم
بکه گویم غم دل آه چه سازم چه کنم
می کنم ناله چو بر زلف گره می بندی
می کند کوتهی عمر درازم چه کنم
بودم از قید جنون رسته نمودی سر زلف
بست تقدیر بدان سلسله بازم چه کنم
من که شمع شب هجرم همه شب تا بسحر
نکنم گریه نسوزم نگدازم چه کنم
من بی کس بکه گویم غم خورشید و شان
نیست جز سایه کسی محرم رازم چه کنم
من بخود مایل خوبان جفا پیشه نیم
می ربایند بصد عشوه و نازم چه کنم
می کنی منع فضولی که دگر عشق مباز
عشقبازی نکنم عشق نبازم چه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.