درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم
در این خانه را از پاره های دل بر آوردم
سزد گر جان فشانم بر درت کین نقد را بر کف
ز اقلیم عدم بهر نثار این در آوردم
گرفتم کاکلت را بر سرم افتاد سودایت
بدست خویشتن خود را بلایی بر سر آوردم
نمودی رخ ز تاب مهر رویت خشک شد دردم
ز بهر گریه هر آبی که در چشم تر آوردم
مصور یافتم پیش نظر صد فتنه را صورت
بدل هر گه خیال آن بت مه پیکر آوردم
نهال باغ دردم تازه تازه نعل و داغم بین
بهار هجر دیدم برک بنمودم بر آوردم
فضولی زان سبب آید مرا این گریه بر گریه
که یاد از خنده های آن لب جان پرور آوردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.