نه من مقید آن سرو گلعذارم و بس
هوای او همه دارند من ندارم و بس
اگر چه ماه و شان زیر چرخ بسیارند
میانه همه آن مهوش است یارم و بس
ز قد و خال و خط و چهره نیست گریه من
خراب کرده آن چشم پر خمارم و بس
سواد مردم چشمم ببین خیال مکن
که هست داغ غمت در دل فکارم و بس
ز آفتاب رخش روشنست روز همه
همین من از غم او تیره روزگارم و بس
تو نیستی چو من ای شمع در غم رخ او
من اشکبارم و نالان نه اشکبارم و بس
فضولی از همه خلق گشته نومید
به لطف شاه ولایت امیدوارم و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.