چو بهر زینت آن گلچهره در آیینه میبیند
ز مژگان صد خدنگ آیینه را در سینه میبیند
نشاطی یافت دل تا درد عشقت یافت در سینه
چو درویشی که در ویرانه گنجینه میبیند
اسیر عشق را از موی ژولیدهست ذوق دل
اگر صوفی صفا در خرقه پشمینه میبیند
غمت هردم به داغ تازه زان میکند شادم
که در من حفظ حق صحبت دیرینه میبیند
چه باشد گر شود دل با غمت خرسند در عالم
درین ویرانه جز نقد غمت گنجینه میبیند
از آن روزی که جمعی زاهدان را دید در مسجد
دلم خواب پریشان هر شب آدینه میبیند
فضولی پاک کن از کینه اغیار لوح دل
که ذوق از مهر مهرویان دل بیکینه میبیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.