بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد
هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد
قضا که عشق توام یاد داد می دانست
که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد
چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر
که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد
مپرس حال دل خسته ام طبیب که من
ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد
نمی برم ز تو پیوند گر برند سرم
بترک سر ز تو قطع نظر نخواهم کرد
سرم خوشست بسودا اگر چه می دانم
که با چنین سر و سودا بسر نخواهم کرد
فضولی آتش غم گر دهد بباد مرا
شکایت از غم آن سیمبر نخواهم کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیال روی تو از سر به در نخواهم کرد
به هیچ روی خیال دگر نخواهم کرد
ز دیدن رخ خوبت نظر نخواهم بست
وز این مشاهده قطع نظر نخواهم کرد
چو هست روشنی دیده و دلم از تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.