گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فروغی بسطامی

شب جدایی تو روز واپسین من است

که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است

میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم

که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است

به عرصه‌ای که درآیند خیل سوختگان

منم که داغ تو آرایش جبین من است

فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو

چه دیده‌ها که ز هر گوشه در کمین من است

از آن زمان که زمین بوس آستان توام

سر ملوک جهان جمله بر زمین من است

به تختگاه محبت من آن سلیمانم

که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است

من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق

کمینه خاک رهت جان نازنین من است

به شادی دو جهانش نمی‌توان دادن

غمی که از تو نصیب دل غمین من است

فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست

تجلی کف موسی در آستین من است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
میرداماد

گر زمهر بتی دل به قصد کین من است

سپاه فتنه دگر باره در کمین من است

دلا بگو دگر این گرد راه جلوه کیست

که همچو نور فروزنده در جبین من است

به شرع عشق مسلمان نیم،تف دوزخ

[...]

سعیدا

فتادگی چو نگین، نقش دلنشین من است

شکستگی چو رقم صفحهٔ جبین من است

نمی رود ز دلم لذت فراموشی

همیشه حرف الف درس اولین من است

در آن جهان که خزان و بهار را ره نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه