تا از دو چشم مستت بیمار و دردمندیم
هم ایمن از بلاییم، هم فارغ از گزندیم
گفتی برو ز کویم تا پای رفتنت هست
زین جا کجا توان رفت زیرا که پایبندیم
از طاق ابروانت وز تار گیسوانت
هم خسته کمانیم، هم بسته کمندیم
در دعوی محبت هم خوار و هم عزیزم
در عالم مودت هم پست و هم بلندیم
او جز ملامت ما بر خود نمیپذیرد
ما جز سلامت او بر خود نمیپسندیم
در عین تیرباران چشم از تو برنبستیم
در وقت دادن جان دل از تو برنکندیم
وقتی نشد که بی دوست بر حال خود نگرییم
روزی نشد که در عشق بر کار خود نخندیم
گو از کمان مزن تیر کز دل به خون تپیدیم
گو از میان مکش تیغ کز کف سپر فکندیم
با قهر و لطف معشوق در عاشقی فروغی
هم چشمهسار زهریم، هم کاروان قندیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرصتکمین پرواز چون نالهٔ سپندیم
چندان که سر به جیبیم چین گشتهٔ کمندیم
طاقت به زیر گردون خفت شکار پستی است
هرگاه پر شکستیم زین آشیان بلندیم
پرواز خاک غافل در دیدهها غبار است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.