یک باره گر از سبحه در انکار نبودم
از زلف بتان صاحب زنار نبودم
تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم
سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم
روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود
کز صومعه در خانهٔ خمار نبودم
بر مست غم دور فلک دست ندارد
ای کاش در این غمکده هشیار نبودم
سرمایهٔ سودا اگر این زلف نبودی
سودازده در هر سر بازار نبودم
وقتی که شدم با خبر از سر دهانش
از هستی خود هیچ خبردار نبودم
در خواب نیاید گرم آن ماه، عجب نیست
کاندر خور این دولت بیدار نبودم
از روی تو کی شد که بر آتش ننشستم
وز نور تو کی بود که در نار نبودم
می رفت فروغی ز سر کویت و میگفت
کز دست دل ای کاش چنین زار نبودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و احساس شاعر میپردازد. شاعر در آغاز بیان میکند که هرگز در انکار و جدایی از محبوب نبوده و زندگیاش بیمعنا بوده است. او از روزی که به محبت محبوب دچار شده، احساس سنگینی و غم را تجربه کرده و آرزو میکند که در این غم، آگاهی نداشته باشد. او همچنین به تأثیر زلف محبوب اشاره میکند و میگوید که اگر این زیبایی نبود، حال او اینگونه نمیبود. شاعر از عشق و جذبه محبوب سخن میگوید و در نهایت حسرت و ناتوانی خود را در برابر عشق و درد دل بیان میکند که از شدت آن، حتی در خواب هم نمیتواند آسوده باشد. شعر در کل نگاهی به عمق عشق و رنجهای آن دارد.
هوش مصنوعی: اگر یک بار از زنجیرههای سبحه (دعا) بیرون نیامدم، به این خاطر بود که هیچگاه از زیبایی و جذابیت زلف معشوق دور نشدم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که وزن سنگینی را از دست ساقی نگرفتم، نه سرمست بودم و نه روحی سبک و آسوده داشتم.
هوش مصنوعی: روزی به خاطر تقدیر، نصیب من درد دل و رنجی عمیق شد، زیرا در آن زمان در خانهٔ شرابی نبودم و از راه رسیدن به حقیقت و لذتهای زندگی محروم مانده بودم.
هوش مصنوعی: ای کاش در این دنیای پر از غم و ناراحتی، من هم مانند دیگران بیخبر و خوشحال بودم و نمیدانستم چه مشکلاتی در اطرافم وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر این زلف زیبا وجود نداشت، حتماً در هر گوشهای از بازار به خاطر عشق و اشتیاقم سردرگم و آشفته نمیبودم.
هوش مصنوعی: زمانی که از حرفهای او باخبر شدم، از وجود خودم هیچ اطلاعی نداشتم.
هوش مصنوعی: در خواب هیچ وقت آن ماه زیبا و دلفریب نمیآید، جای تعجب نیست که من در زمان این نعمت بیداری نبودم.
هوش مصنوعی: از زمانی که وجود تو را دیدم، دیگر در آتش درد و رنج ننشستم و در روشنایی تو هرگز در آتش نیستم.
هوش مصنوعی: فروغی در حالی که از کنار خانهات میگذشت، میگفت ای کاش دل از دستم در نمیآمد و چنین ناراحت و زار نبودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.