گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فروغی بسطامی

وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم

تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم

درد بی‌درمان عشقم کشت و کرد آسوده‌خاطر

هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم

شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن

یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم

گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد

پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم

گاه گاهی می‌توان کرد از ره رحمت نگاهی

بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم

کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری

گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم

تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی

فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم

 
sunny dark_mode