جز آستان امامم دگر پناهی نیست
سر مرا به جز این در حوالهگاهی نیست
چرا ز درگه آل نبی بتابم روی
از این بهم به جهان هیچ رو و و راهی نیست
مدار جهل به ایشان هر آنچه خواهی کن
که در شریعت ما زین بتر گناهی نیست
امام گر نبود در زمانه خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
عنان بکش چو برون آئی ای امام زمان
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو فیض فتنه میبینی
به از حمایت لطفش مرا پناهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر ناچاری و وابستگی عمیق شاعر به امام و حمایتهای او است. شاعر بیان میکند که در زندگیاش هیچ پناه دیگری جز آستان امام ندارد و تمام امیدش به اوست. او از دوری و جدایی از امام نگران است و احساس میکند که در جهان هیچ راهی وجود ندارد جز پناه بردن به او. همچنین شاعر اشاره میکند که هرگونه جهل و اشتباه در مورد امام پذیرفته است و گناهی بالاتر از این را نمیشناسد. تا زمانی که امام در میان انسانها نباشد، زندگی بیمعناست و در پایان، از امام درخواست دارد که حمایت و راهنماییاش را به او عطا کند.
هوش مصنوعی: جز در آستان امامم، جایی برای پناه بردن ندارم و سرم را به غیر از این در، به جایی نمیسپارم.
هوش مصنوعی: چرا باید از درگاه اهل بیت پیامبر دور شده و روی بگردانم، در این دنیا هیچ راه و مسیری جز این وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نابخردی و نادانی این افراد را هر طور که بخواهی تفسیر کن، زیرا در قوانین مذهبی ما، این بدتری از گناهان محسوب نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر امامی در زمانه نباشد، دیگر زندگی و عمر من بیفایده است، چون ارزشش به اندازهی یک برگ کاه نیست.
هوش مصنوعی: ای امام زمان، وقتی که از غیبت خارج میشوی و به زمین میآیی، باید مراقب باشی و مهار خود را بهدست بگیری، زیرا در این جهان ظلم و ستم، جایی برای دادخواهی وجود ندارد و عدالت بهراحتی یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: اینگونه که از همه جا آثار فتنه و فساد را میبینی، به جز حمایت و لطف او، پناهی برای من وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست
به حال زار من خسته ات نگاهی نیست
طریق راه و روش در غم تو بسپردم
عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست
غم تو بر دل تنگ منست پیوسته
[...]
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
[...]
نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست
گناه بخت من است این ترا گناهی نیست
تو هیچ داد دل من نمیدهی چه کنم؟
کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست
خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو
[...]
کجا روم که مرا جز درت پناهی نیست
به جز عنایت تو هیچ عذرخواهی نیست
سرم فدای رهت باد تا نگویندت
که در طریقهٔ عشق تو سر به راهی نیست
دلا ز باده پرستی خجل مشو کاین جرم
[...]
مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست
به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب
به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.