گنجور

 
فیض کاشانی

جز آستان امامم دگر پناهی نیست

سر مرا به جز این در حواله‏گاهی نیست

چرا ز درگه آل نبی بتابم روی

از این بهم به جهان هیچ رو و و راهی نیست

مدار جهل به ایشان هر آنچه خواهی کن

که در شریعت ما زین بتر گناهی نیست

امام گر نبود در زمانه خرمن عمر

بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

عنان بکش چو برون آئی ای امام زمان

که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو فیض فتنه می‏بینی

به از حمایت لطفش مرا پناهی نیست