گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

مژده وصل آن رفیع جناب

آمد از نزد حق به نص کتاب

می‏وزد از درش نسیم بهشت

بوی رحمان از این نفس دریاب‏

اینک اینک رسید وقت لقا

السرور، السرور، یا احباب

هاتف غیبم این پیام آورد

کابشروا بالقدوم یا اصحاب

قد دنا محضری بحضرتکم

هین برون آمدیم از جلباب

وقت آن شد که وصل ما گردد

مرهم زخم سینه‌‏های کباب‏

العجل، العجل، بلاء مهل

الحضور، الحضور، هان بشتاب

بسته شد باب فیض بر رخ فیض

افتتح یا مفتّح الابواب

 
 
 
عنصری

هر سؤالی کز آن لب سیراب

دوش کردم همه بداد جواب

گفتمش جز شبت نشاید دید

گفت پیدا بشب بود مهتاب

گفتم از تو که برده دارد مهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

قطران تبریزی

لاله داری شکفته بر مهتاب

مشگ داری گرفته بر مه تاب

مشگ چون موی تو ندارد بوی

ماه چون روی تو ندارد تاب

پیل با عشق تو ندارد پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه