گنجور

 
فیض کاشانی

برای مهدی هادی بخوان شأن فراق

سرود حافظ شیراز در بیان فراق

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق

رفیق خیل خیالم و هم عنان شکیب

قرین آتش هجران همقران فراق‏

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال

به سر رسید نیامد به سر زمان فراق

چگونه باز کنم بال در هوای وصال

که ریخت مرغ دلم پر در آسمان فراق

کنون چه چاره که در هجر غم به گردابی

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق

بسی نماند که کشتیّ عمر غرقه شود

ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق‏

ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار

مدام خون جگر می‏خورم ز خوان فراق

به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ

به دست هجر ندادی بسی عنان فراق

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode