آدم چو دید صورت زیبای دلفریب
در خویش یافت جانب او میل و اشتها!
گفتا که کیستی تو چنین بهر چیستی؟
گفتا که آفریده حقّم کما تری
گفت ای خدای این چه جمال است و این چه حسن؟
در روی او چو مینگرم میروم ز جا!
گفتش خدای بنده ای از بندگان ماست
خواهی که مونس تو بود خِطبه کن ز ما
پس خِطبه کرد و خِطبه خدا خواند و عقد کرد
کابین قرار داد که آموزدش هدا
پس روی کرد جانب حوا ز روی مهر
گفتا بیا به پیش من ای ماه دلربا
از حق ندا رسید که برخیز ای صفی
رو جانب صفیه چنین است امر ما
گفتا که خیر، چون شود این گر تو طالبی!
برخیز خود ز جای و به نزدیک ما بیا!!
برخاست آدم و سوی حوا روانه شد
با او زفاف کرد به ما شاء کیف شا!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، آدم با دیدن زیبایی دلربا به حوا میل میکند و از او میپرسد که کیست. حوا پاسخ میدهد که آفریده حق است. آدم از زیبایی او شگفتزده میشود و از خدا میخواهد که او را مونس خود کند. خدا به آدم میگوید که اگر او طالب حواست، باید خود برخیزد و به سمت او برود. در نهایت، آدم به سوی حوا میرود و با او ازدواج میکند.
هوش مصنوعی: وقتی آدم زیبایی دلربا را میبیند، در وجود خود تمایل و اشتیاق به او را احساس میکند.
هوش مصنوعی: پرسیدند تو کیستی و برای چه اینجا هستی؟ پاسخ داد: من آفریدهای از سوی خداوند هستم، همانگونه که تو هستی.
هوش مصنوعی: شخصی در حال حیرت از زیبایی و زیباییاش به خداوند میگوید: «این چه ظاهری است و این چه زیبایی که در چهرهاش میبینم؟ هر بار که به او نگاه میکنم، از حالت خود خارج میشوم!»
هوش مصنوعی: خدا به او گفت: بندهای از بندگان ما وجود دارد که اگر میخواهی دوستی و همصحبتی با او داشته باشی، باید خود را به ما نزدیک کنی و از ما مدد بخواهی.
هوش مصنوعی: او خطبهای خواند و نام خدا را بر زبان آورد و عقد ازدواج را اجرا کرد و مهریهای تعیین نمود تا همسرش را به خوبی آموزش دهد.
هوش مصنوعی: او به حوا نگاه کرد و با محبت گفت: بیایید به سوی من، ای ماه خوشچهره.
هوش مصنوعی: صدایی از حق به گوش رسید که به صفی گفت: "برخیز و به سمت صفیه برو، زیرا این گونه است فرامین ما."
هوش مصنوعی: گفت: نه، چنین چیزی ممکن نیست. اگر تو خواهان آن هستی، از جایت بلند شو و به نزد ما بیای!
هوش مصنوعی: آدم برخاست و به سمت حوا رفت و با او ازدواج کرد، آنطور که خوشایند بود!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.