چون تو نبوده دلبری در هیچ بومی و بری
در هیچ بومی و بری چون تو نبوده دلبری
چشمی ندیده گوهری مانند تو در هر دو کون
مانند تو در هر کون چشمی ندیده گوهری
هر جامه نیک اختری از مهر رویت مستنیز
از مهر رویت مستنیز هر جا مهی نیک اختری
هر سروری هر مهتری رام و اسیر و بندهات
رام و اسیر و بندهات هر سروری هر مهتری
سوزیده هر بال و پری در آتش سودای تو
در آتش سودای تو سوزیده هر بال و پری
گم گشته هر جا رهبری در راه بی پایان تو
در راه بیپایان تو گم گشته هرجا رهبری
از باغ وصل تو بری کی فیض را روزی شود
کی فیض را روزی شود از باغ وصل تو بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره دارد و بیان میکند که در هیچ جا و در هیچ زمانی مانند او دلبری وجود ندارد. شاعر میگوید که هیچ چشم و چشمی جواهر و زیبایی مثل او را ندیده است. همچنین، هر کسی که به او نزدیک میشود، تحت تأثیر جذبهاش قرار میگیرد و در آتش عشق او میسوزد. در انتها اشاره میشود که اگر از باغ وصال او جدا شوی، نمیتوانی به فیض و خوبی دست یابی. به طور کلی، این شعر توصیفیست از عشق و زیبایی معشوق که همه را به تسخیر خود درآورده است.
هوش مصنوعی: هیچ دلبری در هیچجا به زیبایی و جذابیت تو وجود ندارد. تو در میان همه بینظیری و بیهمتا هستی.
هوش مصنوعی: هیچ چشمی در دنیا جواهر ارزشمندی مانند تو را ندیده است.
هوش مصنوعی: هر لباس زیبا و خوش رنگی که در دنیا وجود دارد، از زیبایی و مهربانی چهره تو الهام گرفته است. هر جا که نور و زیبایی باشد، آنجا نیز نشانهای از محبت و نیکی تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر قدرت و سروری، هر کسی که بزرگ و سرشناس باشد، در مقابل تو تسلیم و فرمانبردار است. تو خود بنده و پیرو این بزرگترها هستی.
هوش مصنوعی: هر پر و بالی که به عشق تو مشتاق شده، در آتش عشق تو سوخته و ناله میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی و هر کجا که بگردی، کسی که راه را نشان دهد و راهبر باشد، در این مسیر بیپایان گم شده است.
هوش مصنوعی: اگر از باغ وصال تو دور شوم، دیگر چطور ممکن است که از فیض و نعمتهای تو بهرهمند شوم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیار یار دلبری با غمزه و جان دلبری
کردی ز جانم دل بری زان چشمکان عبهری
فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
رومیرخان ماهوش زاییده از خاک حبش
چون نومسلمانان خوش بیرون شده از کافری
گلزار بین گلزار بین در آب نقش یار بین
[...]
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت میکند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
[...]
ترک من و آشوبِ دل خاتونِ ماه خاوری
بُغناق برگیر و بنه بر سر کلاه کافری
بر دوش زلفت چون زره بگشاده از ابرو گره
برده ز هفت اختر فره بسته قبایِ ششتری
بار و برت سیب و عنب نوشینْ دهان تریاکْ لب
[...]
ای چهرهٔ زیبای تو رشکِ بتانِ آزری
هر چند وصفت میکنم، در حسن از آن زیباتری
هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
شمسی ندانم یا قمر، حوری ندانم یا پری
آفاق را گردیدهام، مهر بتان ورزیدهام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.