گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

ایکه درد مرا دوا کردی

وعده قتل را وفا کردی

تیر بر دل زدی و بر جان خورد

شد صواب آنچه را خطا کردی

دل ربودی و جان فدای تو شد

هر دو کارم بمدعا کردی

کردی از خرمیم بیگانه

باغم و دردم آشنا کردی

غمزه‌ات کرد رخنه در دل من

در دل من بغمزه جا کردی

یک نگاهت مرا ز من بستد

می ندانم دگر چها کردی

فیض را سوختی در آتش عشق

بود و همیش را فنا کردی