زمستان خراباتیم پند است
که هر کو عشق بازد هوشمند است
خوشا آندل که در زلفی اسیر است
بزنجیر جنون عشق بندست
فرو ناریم سر جز بر در دوست
فقیران را سرهمت بلند است
همه عالم طلبکارند او را
اگر مومن و گر زنار بندست
مرا زاسباب عیش اینجهانی
دل پردرد عشق او پسند است
نخواهم از کمند او رهائی
که جانرا رشته عمر این کمند است
مدامم چشم بر لطف نهانی است
زعیش جاودان اینهم پسند است
همین دانم که تاریکست روزم
نمیدانم شمار عمر چند است
مزن از عشق دم بی عشق ای فیض
چو معنی نیست دعوی ناپسندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من آن بازم که پروازم بلند است
شکارم آفتاب دل پسند است
اگر چه داستانی دلپسند است
عروسی در وقایه شهربند است
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست
[...]
اگر خورشید این ساعت بلند است
زمان دیگر از پستی نژند است
همه افسانه و افسون و بند است
به جان خواجه کاینها ریشخند است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.