گنجور

 
فیض کاشانی

جانب دوست میکشد عشق مرا که همچنین

جذبهٔ اوست سوی او راهنما که همچنین

هر که ز قبله پرسدم روی کنم بروی دوست

سوی جمال او شوم قبله نما که همچنین

از تو بپرسد ار کسی قبله عاشقان کجاست

جانب کوی یار من ره بنما که همچنین

قبلهٔ زاهدان هوا قبلهٔ عاشقان خدا

حق خدا که همچنین حق خدا که همچنین

هر که بگویدم چسان محرم او توان شدن

بگذرم از هوس کنم ترک هوا که همچنین

هر که ز عشق پرسدم باده کشم ز جام دوست

بی سر و پا برون روم مست لقا که همچنین

هر که ز دوست پرسدم محو شوم ز خویشتن

از من و ما برون روم بی من و ما که همچنین

سالکی ار بپرسدت بنده بحق چسان رسد

بر سر خویشتن بنه فیض تو پا که همچنین

گوید اگر کسی چسان زیست کنند راستان

بگذر از اهل صومعه میکده آ که همچنین

 
 
 
مولانا

هر کی ز حور پرسدت، رخ بنما که هم‌چنین

هر کی ز ماه گویدت، بام برآ که هم‌چنین

هر کی پری طلب کند، چهرهٔ خود بدو نما

هر کی ز مُشک دم زند، زلف گشا که هم‌چنین

هر کی بگویدت «ز مه، ابر چگونه وا شود؟»

[...]

حکیم نزاری

ای که دلم ز دست شد جانِ شما که هم‌چنین

یک‌ نفسی دگر مرو بهرِ خدا که هم‌چنین

من به وفایِ عهدِ تو خورده قسم که هم‌چنان

تو به هلاکِ جانِ من داده رضا که هم‌چنین

چند که جهد می‌کنم تا تو ستیز کم کنی

[...]

امیرخسرو دهلوی

تنگ نبات چون بود، لب بگشا که هم چنین

آب حیات چون رود، خیز و بیا که همچنین

هر که بگویدت که تو دل به چه شکل می بری؟

از سر کوی ناگهان مست بر آکه همچنین

هر که بگویدت که جان چون بود اندرون تن؟

[...]

صائب تبریزی

روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین

صبح سفید چون شود، خنده نما که همچنین

سیل چسان روان شود، جلوه نما که همچنین

فتنه بلند چون شود، خیز ز جا که همچنین

هر که در بهشت را گوید وا شود چسان

[...]

فیض کاشانی

سوختم از جفات من حق وفا که همچنین

ز آتش دل گداخت تن جان شما که همچنین

هر که بپرسدت چسان روز شود شب کسان

پرده ز چهره برفکن رو بگشا که همچنین

گویم اگر چسان فتد نور بعالم از رخی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه