اگر راه یابم ببوم و برت
سراپا قدم گردم آیم برت
بکویت بیابم اگر رخصتی
ببوبت کنم عیش در کشورت
ندارم شکیب از تو ای جان من
تو آئی برم یا من آیم برت
قدم رنجه فرما بیا بر سرم
بقربان پایت بگرد سرت
وگرنه بده رخصتی بنده را
که سرپای سازم بیایم برت
تو آئی دل و جان نثارت کنم
من آیم شوم خاک ره بر درت
نیم گرچه شایسته صحبتت
ولی هستم از جان و دل چاکرت
جز این آرزو نیست در دل مرا
که پیوسته باشد سرم بر درت
چو فیض از غم عشق گردم غبار
مگر بادم آرد ببوم و برت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که اکنون به درد جگر مادرت
بگرید بدین جوشن و مغفرت
ازین پس دهد بوسه ماه افسرت
هم از گوهر من بود گوهرت
به خنجر جدا سازم از تن سرت
بکوبم به گرزگران پیکرت
که تا من ازین رزم آیم برت
بگردون گردان رسانم سرت
من از گنج وز ساز وز لشکرت
فرستم همی هرچه باید برت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.