به کجا روم ز دستت به چه سان رهم ز شستت
همه جا رسیده شستت همه را گرفته دستت
بکشی به شست خویشم بکشی به دست خویشم
بکش و بکش که جانم به فدای دست و شستت
به من فقیر مسکین چو گذر کنی بیفکن
نظری چنانکه دانی به زکات چشم مستت
بنوازی ار گدائی به تفقد و عطائی
نکنی ازین زیانی نرسد از آن شکستت
نگهی به ناز میکن در فتنه باز میکن
به ره نظاره بس دل به امید فتنه هستت
کنیم خراب و گوئی زچه اینچین شدستی
ز نگاه نیم مستت ز دو چشم می پرستت
به سخن حیات بخشی به نگاه جان ستانی
بکن آنچه خواهدت دل چه ز نیکوئی گسستت
کند آرزو کسی کو سر همتش بلندست
که نهد سری به پایت که شود چو خاک پستت
به درت شکسته آیم تو نپرسیم که چونی
به رهت فتاده نالم تو نگوئیم چه استت
چه شود گر التفاتی بکنی به جانب فیض
سر لطف اگر نداری ره قهر را که بستت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب و روز می بنالم ز جفای چشم مستت
چه کنم که در نگیرد به دل ستم پرستت
به خم کمند زلفت همه عالم اندر آمد
به چه سان رهم ز بندت، به کجا روم ز دستت
دل من به خاک جویی و نیابیش از این پس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.