پرتو شمع رخت شد در وجودم مشتعل
سوخت از من هرچه بود از اقتضای آب و گل
بود ذرات دلم هر یک بفرمان کسی
مهرت آمد حاکم این مملکت شد مستقل
گفت از بهر نثار ما چه داری غیر جان
خود فدای ما نمودی روز اول دین و دل
گفتم از بهر نثار مقدمت جانی کم است
لیکن از دستم نیاید غیر آن جهد المقل
ای ز رویت هر چه جانرا هست ازانوار قدس
وی ز مویت مانده دل در ظلمت این آب و گل
ای فدایت هر که او راهست عز و اعتبار
وی برایت هر که هرجا میکشد خاری و دل
جان چه باشد با دل و دین تا که قربانت کنند
گر دو عالم را ببازم در رهت باشم خجل
در نعیم سایهٔ مهر رخت آسوده بود
پیش از آن کارند جانها را بقید آب و گل
باز آنجا میروم تا جان بر آساید ز غم
میگشایم قید آب و گل ز پای جان و دل
فیض اگر خواهی که جا در قدس علیین کنی
جسم و جانرا پاک کن ز آلایش این آب و گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر درافشان بگردون بر همی بندد کلل
باد مشک افشان درختان را همی بندد حلل
ساخته چون لحن مطرب فاخته دستان بسرو
خاسته چون بانگ عاشق ناله کبک از قلل
در چمن چون ساقیان گلبن همی دارد قدح
[...]
آفتاب شرق و غرب آن سرور نیکو نهاد
کز جمال روی خوب او بود مه را جمال
خسرو سیارگان بیرون شد از برج حمل
برج تو از فر خسرو یافت مقدار و محل
مال و گنج گاه قسمت کرد بر سهل و جبل
بست بستان را از گوهرهای گوناگون جلل
از جواهر شد مرصع باغ و بستان زین قبل
[...]
خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب
فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بیخلل
ای دریغا نیست ممدوحی سزاوار مدیح
وی دریغا نیست معشوقی سزاوار غزل
آفتاب مطلع اقبال قتلق سعد دین
ای بنور رای روشن کرده اسرار ازل
بر فراز بام قدرت هندوی چوبک زنست
پاسبان قلعه هفتم که خوانندش ز حل
چون بپرواز اندر آمد خامه سر سبز تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.