عبرت بگیر ای دل ازین دهر پر غصص
ز احوال انبیا و سلاطین شنو قصص
بنگر چها ز قوم کشیدند انبیا
بس جرعهای خون که کشیدند از غصص
حق کرد بر خواص مو کل بلای خویش
قسمت زیاده داده کسی را که بود اخص
شاهان نگر که با دل پر حسرت از جهان
رفتند سوی گور ز قصر مشید جص
دانا در اینجهان ننهد دل تنش در و
چون جان اوست در تن چون مرغ در قفص
بر راستی کار جهان این دلیل بس
کو کرد بر جفاش بکردار خویش نص
فریاد میکند که من اینم مخور فریب
از بهر خود مجوی در آمیزشم رخص
پنهان نمیکند بدی خود چو اهل غدر
پیدا و روشن است بدیهاش چون برص
ای فیض قسمتیست معدّل نعیم و غم
بر اهل نشأتین مساوی بود حصص
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کرده بر هلاک من از اهل عشق نص
جان در تنم ز شوق تو کالطیر فی القفص
بس دلکش است قصه خوبان و زان میان
تو یوسفی و قصه تو احسن القصص
گر صاحب فصوص بدیدی لب تو را
[...]
عالم چو خاتمیست که این است عشق قص
از قصهاست قصهٔ عشق احسن القصص
حق در کلام خویش بآیات مستبین
در شأن عشق و رتبه عالیش کرد نص
ارواح ما ز عالم قدسست و کان عشق
[...]
بر بند گوش جان و دل از هر حدیث و نص
بشنو حدیث عشق که هست احسن القصص
بگذر ز جهل و علم مده دل به عقل خاص
رو کن به باب حضرت عشق آن شه اخص
عین اللّه بصیر دل اهل دل بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.