میکنم هرچند پنهان میشود این راز فاش
عشق را نتوان نهفتن هست بیجا این تلاش
دل ز من بردی ببر جان نیز اگر خواهی رواست
هر دو عالم باشد ار قربان یکموی تو باش
مدعائی نیست دلرا غیر جان کردن فدا
مدعی گر غیر این گوید سپردم با خداش
مرغ دل خواهد که بر گرد سرت گردد مدام
گر بجان میشد میسر بنده میکردم تلاش
ماه و خورشید فلک شمع و پری حور و ملک
هر فروزان روی پیش روی تابان تولاش
سرو شمشاد و صنوبر کی رسد بر قامتت
هر سهی قدی بلاگران بالای تو کاش
دل بر آن ناید عبث آن زلف را بر هم مزن
این دل آشفته جز زلف پریشان نیست جاش
ای که گفتی نیست خوبانرا وفا بردار دل
از پی دل میرود کاری ندارم با وفاش
گر تو گوئی دل نسازد با جفای گلرخان
دیده سازد با رخش کو دل نسازد با جفاش
هرکسی خواهد که از خود دفع گرداند بلا
فیض میخواهد که باشد تا که باشد در بلاش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پند داعی بشنو پسرو پندار مباش
تخم شیرین ز پی مائده دو شوره مپاش
مشرکان دعوی توحید نکردندی کاش
چه کند طاقت خورشید ندارد خفّاش
فقها بیهده گویند و مشایخ فحّاش
[...]
عین یکدیگر بدیدم ابتدا و انتهاش
جان عارف فارغ آمد از لباس و از معاش
و هو معکم گفت از این رو فاش میگویم بدان
درمقام وحدت از خود من نه می بینم جداش
حق الست و ربکم گفت وهمه جانها بلی
[...]
دلبر حلواگرم را هست تیغی دلخراش
از غم او قامتم خم گشت چون حلواتراش
گفتم از آب نباتت کام من شیرین نشد
پشت تیغی زد که شد مغزم چو حلوا پاش پاش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.