گنجور

 
فیض کاشانی

ساقی قدحی بیار سرشار

تا هر دو کشیم می بیکبار

از دست شویم هر دو با هم

یک مست شویم ما دو هشیار

تن را بدهیم و جبه بر سر

از سر برهیم و بار دستار

گردیم دمی ز خویش بیخود

باشیم دمی ز خود خبردار

یکرنگ شویم در غم هم

تا غم شادی و گل شود خار

تا تن همه جان شود درینره

تا جان جانان شود درین کار

تا از من و تو اثر نماند

جز او نبود کسی درین دار

هم خود با خویش عشق بازد

هم خود باشد خویش را یار

نه عشق بماند و نه عاشق

ماند معشوق پاک از اغیار

ای فیض تو از میانه برخیز

تا پرده برافتد از رخ یار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode